بی گمان تا عمر دارم قلب من لبریزِ توستبر وجودِ تشنهی من بارشِ یکریزِ توستذهنِ این دیوانه را عمریست جادو کردهایباز هم مضمونِ شعرم چشمِ سِحرآمیزِ توستفصل سرما حسِ غم دارد، ولی آغوش منجان پناهت در زمستانها و در پاییزِ توستباز دارد روزِ محشر میشود هر جای شهراینکه مردم با تو میمیرند رستاخیزِ توستآمدی تا عشق را در روزگارم حس کنمبی گمان تا عمر دارم قلب من لبریزِ توستشاعر: مهدی ملکی الف بخوانید, ...ادامه مطلب
از درد عشقت تا به کی لبریز باشم؟در حسرتت غمگینتر از پاییز باشمهرگز نمیخواهی دلم آرام باشدتا کی اسیر گریهی یکریز باشم؟تصمیم داری دائما بی شانههایتآوارهی این شهرِ باران خیز باشمبا دوریات نابود کردی ساحلم راتا غرقِ دریاهای وهم انگیز باشمدنیای این دیوانه را از بین بردیچون قصد داری آدمی ناچیز باشمشاعر: مهدی ملکی الف بخوانید, ...ادامه مطلب