با نفسهایت شبی شیدا شدم بانوی من
با تو دائم غرق در رویا شدم بانوی من
واژهام یک عمر بی چشمان مستت جان نداشت
در غزلها با تو پر معنا شدم بانوی من
لمس دستت موج قلبم را خروشان میکند
آخرش بر ساحلت دریا شدم بانوی من
قصد کردی شهر کنعان تا ابد روشن شود
ناگهان با بودنت بینا شدم بانوی من
عشق را یکباره جاری کردهای در شاعرت
با نفسهایت شبی شیدا شدم بانوی من
شاعر: مهدی ملکی الف
برچسب : نویسنده : mahdimaleki بازدید : 131