تا به کی در شهر من طوفان شود با حسرتت
کوچههایم غرق در باران شود با حسرتت
باش تا دریای من غمگین نباشد تا ابد
قصد کردی ساحلم ویران شود با حسرتت
باز امشب داغ عشقت خانه را دلگیر کرد
تا به کی کاشانهام زندان شود با حسرتت
چشمهایم بی تو اقیانوس دلتنگی شدند
گریهام باید که بی پایان شود با حسرتت
بی گمان رفتی که در شبهای پر اندوه شهر
شاعرت پیوسته سرگردان شود با حسرتت
شاعر: مهدی ملکی الف
برچسب : نویسنده : mahdimaleki بازدید : 131